از قیافه ی زنم خسته شده ام
دیگر دست پختش مثل سابق نیست
او را به خانه ی پدرش برخواهم گرداند
به مادرم پیغام خواهم داد
تا برایم باکره اى از حوالى بخارا بفرستد
چهارده ساله اى سر به زیر
که ابروان هلال پیوسته
و پستان هاى کال برجسته داشته باشد
گیسو افشان کند اما سرخاب نمالد
کم حرف باشد و هر سال
برایم پسرى شبیه بچگى هاى خودم بیاورد
استخاره کرده ام خوب آمده
اگر کنیزى مرا بپذیرد,
تمام ملک سمرقند را به نامش مى کنم
حرمسرایى برایش مى سازم
کنج لبش خالى درشت مى نشانم
او را مثل مینیاتورى قیمتى از عهد نادرشاه
به دیوار اتاق خوابم قاب مى کنم
سیر شعر در زمانی که بر سر ما آوار می شود، فاصلهی تاریخی طی شده یا طی نشده را مجبور است به طنز بگوید تا بازگویی این بلاهت اجتماعی تابآوردنی شود. خلاقانه و زیبا بود. پسندیدم.
"زندگی راستین ، آن زندگی که سرانجام بازش مییابیم، آشکار و روشن میشود، یگانه شکل زندگی که به راستی به نتیجه میرسد، ادبیات است."
(مارسل پروست)
دوست من
با سلام و احترام ،
بروزم ، با مقاله ای در باره ی :" انقلاب مشروطیت ایران " .
وبلاگ :" در انتظار بهار " .
مقاله شما رو مطالعه کردم، سرافراز باشید.
خیلی دوس داریم اینجور نوشته هارو
ممنونم
سرافراز باشید
پای زن دوم در میان است
بیشتر نادیده گرفته شدن "زن" رو بیان میکنه.
چقر این شعر زیبا و تاثیر گذار بود.....
چه ظریف مظلومیت زن رو بیان کرده چه در بی پناهی چه در پناه!(بیت اول و اخر) نگاهی کاملا ابزاری به زن.....
بله،نگاه ابزاری که ریشه فرهنگی داره و برآمده از جامعه مردسالاره.
شوهر من
که از اسلام
چهار زن صیغه ایش را می داند
و از یهود
پهلوی چپ مرد را
و از مسیح
بکارت عذرا را
برای همه زن های همسایه
و دوستان دوره دبستانم
وهمه همکاران اداره ام
تره خرد می کند
سفره می اندازد
و از زیبایی نگاه و سینه هایشان سخن می گوید !
و هر بار که ته مانده سفره را در سر من می تکاند
می گوید
باید امسال بهار بچه بیاوری !
شیدا محمدی