هوای حوا

"دنیا زشتی کم ندارد، زشتی های دنیا بیش تر می شد، اگر آدمی بر آن ها دیده بسته بود ."

هوای حوا

"دنیا زشتی کم ندارد، زشتی های دنیا بیش تر می شد، اگر آدمی بر آن ها دیده بسته بود ."

فصل جدید


تکه تکه از رنج

و با تکه پارچه می افتم به جان خانه

این گردگیری به خاطر فصل جدید است برادران من

این گردگیری به خاطر فصل جدید است



مه ناز یوسفی

نظرات 3 + ارسال نظر
نادم پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 22:46 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

گاهی قصد رفتن می کنم... قصد گریز از تو... از این عشق...

دوست دارم بار و بندیل این دل را جمع کنم و بکوچم از دیار دامنگیر این احساس!

دوست دارم آنقدر از تو دور شوم گه دیگر نه صدایی باشد و نه تصویری از تو و نه خاطره ای... آنقدر دور شوم که انگار نبوده ای هرگز!

اما افسوس که پای گریز ندارم و صیدی را مانم که انس گرفته به دام صیاد!

پاهایم سست تر و قلبم وابسته تر از آنست که رفتن را تاب بیاورد!

اصلا کجا بروم که نباشی؟!

تو همه جا هستی... همیشه با منی!

عکست در قاب ذهنم می درخشد و صدایت، نوای دلنشین زندگی ام شده!

و حضورت گویی بهانه ی بودنم گشته!

نه! گریز از تو ممکن نیست؛ گویی باید از خودم بگریزم تا از تو دور شوم!

مرا توان گریز نیست که مبتلایت گشته ام!

باران دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 17:11 http://taranome-baran.blogsky.com

سلام دوست خوبم انشالا که خوب باشید. طاعات قبول.

شعر قشنگیه ب دل میشینه اما گنگه.

با تکه پارچه ای به رنگ غم ریخته در چشمانم

به جان خانه ی امید می افتم.

این گردگیری بخاطر فصل جدید است

شاید فصل پایان چشم انتظاری هایم

.

خاک نیامدن به پا نکن

دیگر جانی برای خانه تکانی دلم ندارم!

باران

سلام ،سپاس از همراهی و توجهت.
شعر زیبایی گذاشتی بسیار لذت بردم.

زهرا سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:34

خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد