می
خواستم ، چشم هایم به رنگ فیروزه باشد و
گیسوانم از طلایی ذرت
بلکه گریخته باشم از سماجت این سیاهی بی انتهای موروثی
می خواستم زاده شوم
در اعتدال بنادر آزاد
می خواستم پدر ! چه طور بگویم
این شرم شرقی قرمز
کلافه ام کرده ست
می خواستم : با مرد مهربان نجیبی که عاشق من بود
می خواستی : دکتر شوم ، پدر
همراه با هزار آرزوی بلند دیگر برای من
اما من له شدم پدر
پدر
تقصیر شما که نبود ! بود؟
رویا زرین