باید
زنی میشدم با دو شیفت کار
صبح تا ظهر در غسالخانه
بعدازظهر تا عصر در سالن آرایش و زیبایی
آن گاه
شبها
بر کنارۀ بزرگراهی
صدای شیون
صدای کلنگ
صدای همهمههایی پوچ
صدای بوق
صدای قهقهه
صدای شیون
کلنگ
صدای همهمههایی پوچ که در کاسۀ سری پیچیده است
صدای بوق
قهقهه
همهمه
باید از فردا صبح شروع کنم به زندگی،
تا فرصت هست
فریبا یوسفی
سلام
شعر قشنگی هست و پراز مشغله و دغدغه یک زن
اما اخرش با تمام خستگی پر از امیده
باید از فردا صبح شروع کنم به زندگی،
تا فرصت هست...
امید به زندگی ...