هوای حوا

"دنیا زشتی کم ندارد، زشتی های دنیا بیش تر می شد، اگر آدمی بر آن ها دیده بسته بود ."

هوای حوا

"دنیا زشتی کم ندارد، زشتی های دنیا بیش تر می شد، اگر آدمی بر آن ها دیده بسته بود ."

تو باور نمی کنی ... بهتراز این نمی شوم

نگران من نباش
بهتراز این نمی شوم

دیگر هیچ وقت بهتر از این نمی شوم
و روانشناس های دیوانه باور نمی کنند
و جعبه ی قرص هایم باور نمی کند
 
وتو باور نمی کنی
 
من تنها مادری نگرانم،
مادری نگران برای دخترم

که همین روزها کفشش انگشت هایش را خواهد زد
و همین روزها مدادهای رنگی همکلاسی اش
از مدادهای او بلندتر خواهد شد
 
نگران توام
که پشت گوشی تلفن بغض کرده ای

وبرای صدای گرفته ام
دنبال بهانه ی بهتری می گردی

« دیگر هیچ وقت بهتر از این نخواهم شد »
و تو باور نمی کنی

گوشی را می گذاری و می روی
برای تمام زمستان هایی که انکار کرده ام

شال گردن ببافی
و فکر می کنی هرروز

چندتارمو از سرم کنده ام
تا بهانه ای از بغض هایت گرفته باشم

 

 


لیـلا کُردبچه

نظرات 4 + ارسال نظر
magam دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:53 http://don-joker.blogsky.com

یک دختر از روزی که به دنیا میاد تا آخرین لحظات زندگی یک مادره.
وقتی به دنیا میاد با خنده هاش میخواد همه ی اهالی خونه رو شاد کنه مثل یه مادر مهربون
بزرگتر میشه غمخوار پدر و برادر میشه
زن میشه و حالا باید برای همسرش مادرانه ای دیگر بسازه
بچه دار میشه و نوای مامان مامان بچه هارو جواب میده
و تا آخر عمرش نگران تمام بچه هاییه که تا به حال بزرگشون کرده ،مادر پدر برادر همسر و فرزند

آذر : زنا زود پیر می‌شن، می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب می‌شه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.

باغ‌های کندلوس – ایرج کریمی

تلار سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 14:49 http://man1zan.blogsky.com

توی ف ب همیشه نوشته هاشون رو دنبال میکنم و دوست دارم. ساده و روون و پراز حرف دل مینویسه

باران یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 16:40 http://taranome-baran.blogsky.com

گوشی را می گذاری و می روی
برای تمام زمستان هایی که انکار کرده ام

شال گردن ببافی
و فکر می کنی هرروز

چندتارمو از سرم کنده ام
تا بهانه ای از بغض هایت گرفته باشم.

سلام آقا امین شعرهای انتخابیتون مثل همیشه قشنگ و پر از درد زن مظلوم جامعه و دختر بی پناه و دل شکسته ی اجتماع رو نشون میده . مرسی دوستم.

این قسمتشو خیلی دوست دارم خیلی ب دل میشینه مرسی. و چقدر بغض و چقدر درد داره این شعر

حالم خوب است؛ اما تو باور نکن!!!
خانم کُردبچه شعر های اجتماعی بسیار زیبایی دارن که پیشنهاد میکنم بخوانید.
سرافراز باشید

رامین یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 15:28

با سلام و عرض ادب.
اینهایی که نوشتید واقعی بود؟! "...مادری نگران برای دخترم - که همین روزها کفشش ..." ؟!
ببخشید ، نشد دردی که از خوندن این نوشته شما در دلم ایجاد شده بود رو ندید بگیرم.
سلامت و سربلند باشید.
با احترام.
رامین

"حرف را باید زد
درد را باید گفت"
بله ؛جامعه پر از مادران نگرانه.
شاعر بسیار زیبا گوشه ای از درد را تصویر کرده.

سر افراز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد